حال خوب من
اس ام اس....پـ نـ پـ....خلاصه همه چی توشه

میخواستم زندگی کنم راهم را بستند
ستایش کردم گفتند خرافات است
عاشق شدم گفتند دروغ است
گریستم گفتند بهانه است
خندیدم گفتند دیوانه است
دنیا را نگه دارید میخواهم پیاده شوم
(شریعتی)




تاریخ: سه شنبه 24 تير 1393برچسب:,
ارسال توسط محمدمهدی(مهراد)

چه شبی است!

چه لحظه‌های سبک و مهربان و لطیفی،

گویی در زیر باراننرم فرشتگان نشسته‌ام.

می‌بارد و می‌بارد و هر لحظه بیش‌تر نیرو می‌گیرد.

 

هر قطره‌اش فرشته‌ای است که از آسمان بر سرم فرود می‌آید.

چه می‌دانم؟

خداست که دارد یک ریز غزلمی‌سراید؛

غزل‌های عاشقانه‌ی مهربان و پر از نوازش.

هر قطره‌ی این باران،

کلمه‌ای از آن سرودهاست.




تاریخ: دو شنبه 25 دی 1391برچسب:,
ارسال توسط محمدمهدی(مهراد)

دكتر شريعتي : «كلاس پنجم كه بودم پسر درشت هيكلي در ته كلاس ما مي نشست كه براي من مظهر تمام چيزهاي چندش آور بود ،آن هم به سه دليل ؛ اول آنكه كچل بود، دوم اينكه سيگار مي كشيد و سوم - كه از همه تهوع آور بود- اينكه در آن سن و سال، زن داشت. !... چند سالي گذشت يك روز كه با همسرم از خيابان مي گذشتيم ،آن پسر قوي هيكل ته كلاس را ديدم در حاليكه خودم زن داشتم ،سيگار مي كشيدم و كچل شده بودم




تاریخ: دو شنبه 17 بهمن 1390برچسب:,
ارسال توسط محمدمهدی(مهراد)

و هر روز او متولد ميشود؛ عاشق مي شود؛ مادر مي شود؛ پير مي شود و ميميرد... و قرن هاست كه او؛ عشق مي كارد و كينه درو مي كند چرا كه در چين و شيارهاي صورت مردش به جاي گذشت زمان جواني بر باد رفته اش را مي بيند و در قدم هاي لرزان مردش؛ گام هاي شتابزده جواني براي رفتن و درد هاي منقطع قلب مرد؛ سينه اي را به ياد مي اورد كه تهي از دل بوده و پيري مرد رفتن و فقط رفتن را در دل او زنده مي كند...  و اينها همه كينه است كه كاشته مي شود در قلب مالامال از درد... و اين, رنج است




تاریخ: دو شنبه 17 بهمن 1390برچسب:,
ارسال توسط محمدمهدی(مهراد)

من رقص دختران هندي را بيشتر از نماز پدر و مادرم دوست دارم. چون آنها از روي عشق و علاقه مي رقصند ولي پدر و مادرم از روي عادت نماز مي خوانند.

اگر تنهاترين تنها شوم باز خدا هست او جانشين همه نداشتنهاست

عاقلانه ازدواج كن تا عاشقانه زندگي كني

آن روز كه همه به دنبال چشم زيبا هستند، تو به دنبال نگاه زيبا باش

هر كس آنچنان مي ميرد كه زندگي مي كند




تاریخ: دو شنبه 17 بهمن 1390برچسب:,
ارسال توسط محمدمهدی(مهراد)

خدا و انسان و عشق ، این است امانتی که بر دوش ما سنگینی می کند !

برای شنا کردن به سمت مخالف رودخانه، قدرت و جرات لازم است . وگرنه هر ماهی مرده ای هم می تواند از طرف موافق جریان آب حرکت کند.

وقتی که دیگر نبود
من به بودنش نیازمند شدم
وقتی که دیگر رفت
من به انتظار آمدنش نشستم
وقتی که دیگر نمی توانست مرا دوست بدارد
من او را دوست داشتم
وقتی که او تمام کرد
من شروع کردم
وقتی که او تمام شد
من آغاز کردم
چه سخت است تنها متولد شدن
مثل تنها زندگی کردن است
مثل تنها مردن




تاریخ: چهار شنبه 12 بهمن 1390برچسب:,
ارسال توسط محمدمهدی(مهراد)


١ـ آناني که وقتی هستند، هستند و وقتی که نيستند هم نيستند.

عمده آدم‌ها حضورشان مبتنی به فيزيک است. تنها با لمس ابعاد جسمانی آنهاست که قابل فهم مي‌شوند. بنابراين اينان تنها هويت جسمی دارند.

 

٢ـ آنانی که وقتی هستند، نيستند و وقتی که نيستند هم نيستند.

مردگانی متحرک در جهان. خود فروختگانی که هويت‌شان را به ازای چيزی فانی واگذاشته‌اند. بی‌شخصيت‌اند و بی‌اعتبار. هرگز به چشم نمی‌آيند. مرده و زنده‌‌شان يکی است.

 

٣ـ آنانی که وقتی هستند، هستند و وقتی که نيستند هم هستند.

آدم‌های معتبر و با شخصيت. کسانی که در بودنشان سرشار از حضورند و در نبودنشان هم تاثيرشان را می‌گذارند. کسانی که همواره به خاطر ما می‌مانند. دوستشان داريم و برايشان ارزش و احترام قائليم.

 

٤ـ آنانی که وقتی هستند، نيستند و وقتی که نيستند هستند.

شگفت‌انگيز‌ترين آدم‌ها.

 

در زمان بودشان چنان قدرتمند و با شکوه‌اند که ما نمي‌توانيم حضورشان را دريابيم. اما وقتی که از پيش ما مي‌روند نرم نرم آهسته آهسته درک مي‌کنيم، باز مي‌شناسيم، می فهميم که آنان چه بودند. چه می‌گفتند و چه می‌خواستند. ما هميشه عاشق اين آدم‌ها هستيم. هزار حرف داريم برايشان. اما وقتی در برابرشان قرار می‌گيريم قفل بر زبانمان مي‌زنند. اختيار از ما سلب مي‌شود. سکوت می‌کنيم و غرقه در حضور آنان مست می‌شويم و درست در زماني که می‌روند يادمان می‌آيد که چه حرف‌ها داشتيم و نگفتيم. شايد تعداد اين‌ها در زندگی هر کدام از ما به تعداد انگشتان دست هم نرسد.





تاریخ: سه شنبه 11 بهمن 1390برچسب:,
ارسال توسط محمدمهدی(مهراد)

زن عشق مي كارد و كينه درو مي كند...

 

 ديه اش نصف ديه توست و مجازات زنايش با تو برابر...

 

 مي تواند تنها يك همسر داشته باشد

 

 و تو مختار به داشتن چهار همسرهستي ....

 

براي ازدواجش ــ در هر سني ـ اجازه ولي لازم است

 

 و تو هر زماني بخواهي به لطف قانونگذار ميتواني ازدواج كني ...

 

 در محبسي به نام بكارت زنداني است و تو ...

 

 او كتك مي خورد و تو محاكمه نمي شوي ...

 

 او مي زايد و تو براي فرزندش نام انتخاب مي كني....

 

او درد مي كشد و تو نگراني كه كودك دختر نباشد ....

 

 او بي خوابي مي كشد و تو خواب حوريان بهشتي را مي بيني ....

 

 او مادر مي شود و همه جا مي پرسند نام پدر ...

 

و هر روز او متولد میشود؛ عاشق می شود؛ مادر می شود؛

 

 پیر می شود و میمیرد...

 

و قرن هاست که او؛ عشق می کارد و کینه درو می کند

 

 چرا که در چین و شیارهای صورت مردش به جای گذشت،

 

 زمان جوانی بر باد رفته اش را می بیند و در قدم های لرزان مردش؛

 

 گام های شتابزده جوانی برای رفتن و درد های منقطع قلب مرد؛

 

 سینه ای را به یاد می اورد که تهی از دل بوده و پیری مرد رفتن و فقط رفتن را در دل او زنده می کند...

 

و اینها همه کینه است که کاشته می شود در قلب مالامال از درد...!

 

و این رنج است




تاریخ: سه شنبه 11 بهمن 1390برچسب:,
ارسال توسط محمدمهدی(مهراد)

من زندگی را دوست دارم ولی از زندگی دوباره می ترسم

 

دین را دوست دارم ولی از کشیش ها می ترسم

 

قانون را دوست دارم ولی از پاسبان ها می ترسم

 

عشق را دوست دارم ولی از زن ها می ترسم

 

کودکان را دوست دارم ولی از آئینه می ترسم

 

سلام را دوست دارم ولی از زبانم می ترسم

 

من می ترسم پس هستم

 

این چنین می گذرد روز و روزگار من

 

من روز را دوست دارم ولی از روزگار می ترسم




تاریخ: سه شنبه 11 بهمن 1390برچسب:,
ارسال توسط محمدمهدی(مهراد)

صفحه قبل 1 2 صفحه بعد

آرشیو مطالب
پيوند هاي روزانه
امکانات جانبی
ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:

برای ثبت نام در خبرنامه ایمیل خود را وارد نمایید




آمار وب سایت:  

بازدید امروز :
بازدید دیروز :
بازدید هفته :
بازدید ماه :
بازدید کل :
تعداد مطالب : 984
تعداد نظرات : 114
تعداد آنلاین : 1




javahermarket

Online User
Google

در اين وبلاگ
در كل اينترنت
تماس با ما